تولدی دیگر در پاییز
سلام بر یسری ، دختر آرزوهایم؛ دقیقا 9 ماه است تو را می بینم ، تو را می خوانم و تو را می نویسم و هر گاه بوسه ای بر تو می زنم ، سجده ای بر من واجب می شود ، نه از سر اجبار ، که به نشانه خضوع به درگاه خداوندیش و برای داشتن فرشته ای که ، در خانه من منزل کرده است . دختر نازم ؛ لحظات شیرینی را که در برم نشسته ای ، آخرین روزهای پاییز می باشد ، که با تمام زیبایی و کمالش در حال گذران است ، اما تو از این ماه مگذر ، شاید یک جایی دلت گیر باشد و شاید پیوند خورده باشی با تاریخی که برایت جاودانه خواهد شد . برخیز و با من به لب پنجره بیست و پنجمین روز از آذر ماه بیا ، تا ببینی چگونه 5 سال است که فراموش نکرده ام این روز ...
نویسنده :
بابای یسری جان
16:40